محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

نی نی مامانش

من و مگس و تنهایی

سلام جیگرررای من اینقدر شرمنده ام میکنین با نظرارتون که آب میشم    پای سیسمممم   برین ادامه مطلب دیروز ناهار کشک بادنجان خوردیم جاتون خالی علیرضا رفت مغازه  منم پای نت مثه همیشه بعد ساعت 9 اومد خونه گفت دارم میرم تهران تعجب کردم شدید رفت با اوتوبوس بره اینا.... باهم دعوامون شدبه خالت قهر رفت   منم بش گفتنم الهی بمیری ولی بعد پشمون شدم بهش زنگ زدم   بعد یهو برگشت گفتم چی شد نرفتی ؟؟ گفت با ماشین میرم ماشین نیست مشکوک میزد معلوم نیست با کی رفت      حالا بگذریممم خلاصه دیشب ما تا صبح به خاطر ترس از جن   نخوابیدم کلی هم پای نت خندیدم هی...
19 تير 1391
3335 0 206 ادامه مطلب

20 تیر بازم تولدددد.....

سلاااااااااااااااااااااام زهراااااااا جون خوبی؟ من میخواستم برات 20 تولد بگیرم دیدم دیروز تولد الهام بود گفتم باهم بگیرم برم پیشواززز   اینقدر همه بم گفتن آفرین هول شدم امروز تو وبلاگم خواستم تا روز تولدت بهت هدیه کنم آخه میدونی که من نمیتونم بیام پیشت، پس این هدیه من برای تولدت امیدوارم خوشت بیاد دوست دارم به تو  و الهام یه کادو و نفره بدم چون تولدتون یه روز باهم فرق داره تولدت مباااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررررک      تولدت مباااااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررک زهرا  جون تولدت مبارک امیدوارم همیشه شاد و خندون باشی ...
19 تير 1391

گل من گلی...

    فاطمه رو هم عصر بردیم کلاس شطرنج ثبت نام کردیم بچه ام اینقدر باهوشه کیش ماتم بلد بود رفت آمادگی 2 دیشب رفتیم پارک با بچه ها ساندویچ خوردیم همه دلمون برای رکسانا تنگیده بود یهو دیدیم 12 شب یکی از پشتمون اومد همه از خوشحالی جیغ زدیم شام ساندویچ خوردیم خیلی خوشمزه بود بعدش من سرما خوردم شب کلی دیفن هدرامین خوردم تخت خوابیدم تا صبح نفهمیدم کی خوابم برد امشبم میخورم تا از جن نترسم   صبح بیدار شدم ناهار کوکو درست کردم نصفش موند برای ناهار فردا امروز نماز امام زمان آجی جونم بود من نرفتم خواب موندم اینم عکس بسته های خوراکی شه خیلییییییییییییی کیکش خوشمزه بود عالی بود لاش کرم نسکافه داشت و روش هم...
19 تير 1391
3195 0 156 ادامه مطلب

18 تیر...

تولد تولد تولدت مبالک     مبالک مبالک تولدت مبالکک. بیا شمعا رو فوت کم تا صد سال زنده باشی بیا شمعارو فوت کن تا ... .. . . . . . . . چی؟؟؟ . . . . درسته امروز تولده . . چی؟؟ .   حتی فکرشم نکن که بگم تولد کیههههه. . . . هااااااااااااااااااااا؟؟؟؟ .. . . . . . اصلا راه نداره . . . . . . نه اصلابه هیچ وجه حتی یک درصد نمی شه بگم . . . . خیلی خب حالا که خیلی اصرار داری میگم . .   فقط.... . . . . . . . باشه بابا چرا می زنی!!! . . . . . . . امروز تولد... .. .. . . . . . نه او...
18 تير 1391

بدون عنوان

سلام دیروز که از صبح اینقدر دپرس بودم که نگو داشتم میمردم همش هی گریه ام میگرفت بعد علی ظهر اومد خونه دعوایی بوود یکم دعوا کردیم باز من همین جوری اشکام میریخت دیگه فکر کنم دلش سوخت اومد بغلم کرد گفت من هیچ جا نمیرم بدون تو میمیرم و اینا آشتی  کردیم عصر خونه هار و جارو کردم مرتب کیک درست کردم قرار بود بچه ها بیان خونه ما چون امروز تولد امیر واعظی هستش خلاصه یه کییک توپی شد که نگو شامم از بیرون سفارش دادیم ما براش یه ست فندک جاسیگاری خریدیم وحید حامد براش کش مارک دار خریدن بعدشم برای خودمونم که دو دسته ورق خریده بودیم امیر اینا مزدا 3 خریده بودن کلی همون ذوق زده شدیم خیلی خوش گذشت جای همه خالی اومدم عکس بیپیرم دیدم ب...
17 تير 1391

سلاممم...

 سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم امروز جمعه اومدیم خونه شب دیروقت خوابیدیم صب علیرضا خیلی دیر بیدار شد از دیروززز ناهار کوکووو مونده بود خوردیم جاتون خالی صحرا رو دیدیم و اینا علی ساعت 4 منو برد خونه مامای خودم گذاشت بعد تا 10 ش باونجا بودم ببرای مامای کیکی درست کردم در حد لالیگا بعد الهه فاطمه هم اومدن خیلی خوش گذشت  این وروجک 5 ساله  یعنی فاطمه ....مامان منو مسخره میکرد که تو شطرنج نشسته بود با مامانم شطرنج بازی میکرد مامانم بلد نبود فاطمه هم بلد بود بعد دید...
17 تير 1391

عیدددددددددددددددددددد تون مبارکککک

سلامممممممممممم.... پارسال نیمه شعبان ... 26 تیر بود یعنی  روزی که من صبح 5 بیدار شدم رفتم حموم ولی..... دوش آب کنده شد با بدبختی روز عروسی ام خودمو شستم رفتم ارایشگاه حوصله ام حسابی سر رفته بود تو آرایشگاه هر چی خوانومه میگفت نخند من هر هر میخندیدم نمیتونستم میگفت خط لبخندت میمونه  خلاصه من نمی تونستم خودمو نگه دارم بعد زیر دستشم که هی خوابم میبرد آریشگر خیلی خوش اخلاق بود همش بوسم میکرد میگفت نون خامه ای من تپپلی  من اینا.... میگفت عروس تپل نداشته بوده که اینقدر خوش اخلاق باشه  تا حالا خلاصه... فیلمبردار اومد رفتیم اتلیه من کلی حال  کردم رفتم تو تالار کلی غصه ام شد مادر شوه...
14 تير 1391

روز نوشت ....

  9تیر: رفتیم خونه مامانم دایی حمید هم اومدش بهش گفتم واسه کار کلی برام پارتی اوکی کرد ای ول دایی کارم صد در صده وای پریماهم که دلم می خواست قورتش بدمممم اینقدر باحال حرف میزنه   زنگ زدیم حامد صبوری شون(دوست جدید ) حامد اینام اومدن جاتون خالی اونام زنگ زدن به مصطفی اینا(دوست جدید تر) اومدن جاتون خالی کلی ورق بازی کردیم و خندیدم مصطفی هاله حرفه ای اینقدر بازی کردن منوو علی پشمامون ریختتتت وایییی هی کد میشدیم شام مصطفی شون حساب کردن خجالت دادن و همچنین مارو برای شام روز دوشنبه دعوت کردن رفتیم خونه زودتر به هوای اینکه من فرداش میرم بانک ولی صبح بیدار نشدم خوابیدم       10تیر : ...
12 تير 1391

روز نوشت این چند روزز....

  دینگ دینگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ من اومدممم اینقدر دلم براتون تنگیده بود ک حد نداره داشتم میمردم به خدا  هی می اومدم چک میکردم ولی جواب نمیدادم چون وقت نداشتم بالاخره شد بوس واسه تک تک شما                                                                     &n...
9 تير 1391
2344 0 121 ادامه مطلب

یه عدد خبر....

سلام علیکممممم و رحمت الله بر شما دوستان من دارم میرم امتحان توروخدا برام دعا کنید پاس شه دیگه راحت شمممم یه کار بم پیشنهاد شده شاید رفتم امتحان دیروزمو خیلی خوب دادم حالا میام مفصل میپم الان دو امتحان دارم بوس بوس بوسسس میام عصررر دونه دونه نظراتونو تایید میکنم و جواب میدم قووووولل قولللللللللللللل قوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل عکس گوشه رو هم عوض کردم این عکسم اصلا شبیه خودم نیست آخه برداشته بینیمو خیلی روتوش کرده اما دوسش دارم علیرضا عاشق این شده بود دیگه مال زمان قشنگ مجردی اوووو یه عالم حرف دارم هی تایپ میکنم بخوام بشینم به امتحا ننمیرسم بای باییی   ...
7 تير 1391